The Metamorphosis


Tuesday, June 08, 2004

هفتاد و سه

صبح که از در خونه ميام بيرون اولين Trade off روزم سر ورودی اتوبان 73 شروع ميشه. از يک چراغ مونده به 73 به خودم می گم از 73 برم يا نه. بعد به ساعتم نگاه می کنم وقت چندانی ندارم ولی عجله ای هم ندارم. (مسير خونه تا محل کارم از 73 حدود 10 دقيقه هست ولی پولکيه، مسيرهای ديگه طولانيترند ولی مجانی)
10 دقيقه و 3 دلار يا 30 دقيقه و مجانی! عجب سوال مهمی کله صبحی! يک چراغ وقت دارم که خودم را توجيه کنم که از اتوبان 73 برم. استدلالهای کشککی شروع ميشه. از 73 بنزين کمتر مصرف ميشه. ترافيک نداره. منظره اش قشنگ تره. و اما استدلالهای اونوری، از دم اقيانوس که بری يک هوايی هم می خوری. بيخودی اين سه دلارم نمی دی. تازه 73 کلی پليس داره دوباره جريمت می کنن. و خلاصه ...
...
بيشتر وقتها می پيچم تو 73. وارد 73 که می شم به خودم تبريک می گم که امروز 20 دقيقه واسه خودم خريدم. حالا شروع می کنم به فکرکردن که تو اين 20 دقيقه چه کنم. می رم اون باگ فريم بافرم را درست می کنم. يا کنترل اون رجيستر فايل را عوض می کنم که توان کمتری مصرف کنه. می رم بيل هامو می دم. نه يک مقاله واسه کار دانشگاهم می خونم. می رم يک خورده اورکات بازی می کنم ببينم چيه اينهمه افتاده سر زبونها. اهان می رم يک چيزی تو وبلاگم می نويسم.
...
20 دقيقه که تموم می شه، يادم می آد که برنامه خاصی واسه روزم ندارم. انقدر اين 20 دقيقه اضافی ذهنم رو مشغول کرده بود که فراموش کردم امروز بايد چه کار کنم.



|

........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home