The Metamorphosis |
Thursday, June 24, 2004
کار خاص
ديروز سر ميز صبحانه در لاگونا، يکی پيشنهاد کرد که اين هفته هر کسی يک کار بکنه که تا حالا نکرده. پيشنهادهای اوليه خيلی خاص نبود. يکی گفت: امروز کار می کنم؛ يکی گفت: کار نمی کنم. يکی گفت اخبار می خونم. يکی گفت نمی خونم. يکی فکر ورزش کردن بود يکی ورزش نکردن و ... ... ديروز يک روز خيلی معمولی بود. ناهار به بهانه فوتبال ديدن رفتيم يک جای خيلی شيک و پيک، ولی از فوتبال خبری نبود. بعد از کار هم با يک گله آدم رفتيم سينما؛ فيلم "وسطی" را ديديم. بد نبود به قول تنها خارجی جمع "stupid but hilarious" بعد از فيلم هم کلی تو سر و کله هم زديم بدون تعارف. نمی دونم ديشب و پريشب چقدر خودم بودم، ولی اگر خيلی خودم بوده باشم، خيلی موجود پررويی هستم! بر حذر باشيد! البته، هيچکدوم از حرفهايی که زدم يادم نيست! ... صبحی تو ماشين تو راه اومدن به شرکت با کارهای عقب موندم کلنجار می رفتم. از بعضی هاشون وقت اضافه خواستم، با بعضی هاشون کنار اومدم و به بعضی هاشونم گفتم ولم کنيد حوصلتون رو ندارم. کار خاص! کاری که تا حالا نکردم!... نمی دونم! ظهر که شد حوصله بيرون رفتن با دوستام را واسه ناهار نداشتم. حوصله فوتبال ديدن را هم نداشتم. رفتم خونه! چند روز پيش همسايه ام گله کرده بود که صدای پيانو اذيتش می کنه (Piano is driving me crazy!). با اين حال خيلی مهربونانه دل داريم داد که You improved though . بيچاره چقدر تحمل کرده. دکور خونه را عوض کردم. پيانو را از پشت ديوار همسايه جابجا کردم گذاشتمش پشت ديوار خيابون. سخت نبود، چرخ داشت. مجبور شدم بقيه چيزها را هم عوض کنم تا يک تناسبی برقرار بشه. بدک نشد! قبلش فکر می کردم خيلی بی ريخت شه. کار خاص! کاری که تا حالا نکردم! ... نمی دونم! از آخر هفته پيش غذا تو يخچال داشتم. گرم کردم خوردم. بعدم يک چرتی زدم. ساعت 2 پا شدم اومدم شرکت. تو راه اين دوست دختر جديدم داشت واسه خودش می خوند: Sometimes I get so weird I even freak myself out I laugh myself to sleep It's my lullaby Sometimes I drive so fast Just to feel the danger I wanna scream It makes me feel alive Is it enough to love? Is it enough to breath? Somebody rip my heart out And leave me here to bleed Is it enough to die? Somebody save my life I'd rather be anything but ordinary please To walk within the lines Would make my life so boring I want to know that I Have been to the extreme So knock me off my feet Come on now give it to me Anything to make me feel alive ... ... کار خاص! کاری که تا حالا نکردم!... نمی دونم. امروز همش علافی کردم. نه تنها هيج کار خاصی نکردم بلکه همه کارهای غير خاصم هم مونده! من برم کارهام را بکنم. به نظر شما چه کار خاصی می تونم بکنم؟ 4:29 PM ........................................................................................
Comments:
Post a Comment
|