The Metamorphosis


Tuesday, July 13, 2004

اسباب بازی

دوباره رفتم واسه خودم يک اسباب بازی جديد خريدم. اين دفعه يک PDA مدل HP2215 (من از محصولات HP خوشم می آد چون Initial من را روشون می گذاره). از اين به بعد من هيچی يادم نمی ره. هيچ جا دير نمی رم. همه کارهام را هم به موقع انجام می دم.
واسه اينکه امتحانش کنم رفتم واسه چهار ماه ديگه بليط کنسرت گرفتم. بعد توی PDA تو روز اول اکتبر نوشتم کنسرت استينگ از ساعت 8 تا 12 شب. بعد هم اون را تنظيم کردم که سه روز قبل از روز کنسرت بهم خبر بده. حالا اميدوارم تا اون روز گمش نکنم.
خوب، کار از محکم کاری عيب نمی کنه. ممکنه PDA کار نکنه. واسه اونم يک فکری کردم. يک جا شش تا بليط خريدم واسه دوستی، آشنايی، خلاصه هر کی که خواست بياد. اگر PDA کار نکرد، حداقل يکی از اين شش نفر يادش می مونه ديگه. کنسرت را از دست نمی ديم به هر حال. شما هم اگه خواستيد، خبر کنيد. فقط روز اول اکتبر بايد ارواين باشيد و ... همين. به قول ايشون:

And I'll be swimming
In the sea
No banging on this glass
For me
My eyes saw red
When my world turned blue
So I'm leaving
Everyting that's true

...
اسکارلت دوباره مريض شده. ميگه سرش درد می کنه. من اگه به خودم بود کاريش نداشتم، می گفتم عصبيه. يک خورده آروم بگيری خوب می شه. ولی يک دوست دارم خيلی گيره و حساس. مجبورم کرد ببرمش دکتر. دکترم بهش آزمايش داده ببينه چشه. امان از دست اين دکترا. حالا اون بيمارستانه تا ببينيم چشه.
...
فردا می خواستم دودره کنم برم يک خورده استراحت، نشد. سر ظهر واسم Meeting گذاشتند. کوفت! حالا خيليم طوری نيست!! امروز استراحت می کنم.



|

........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home