The Metamorphosis


Wednesday, October 20, 2004

خونه

صبح که از خواب بيدار شدم ديدم داره بارون می باره، تو تخت غلطی زدم و با خودم گفتم صبحی جايی نمی رم همين جا تو هتل می مونم. يک کم فکر کردم، انگار يک چيزی اشتباه شده بود، هی اينجا خونمه، امروز بايد برم سر کار. دوش، ريش، اتوبان، کيوب Welcome to Reality



|

........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home