The Metamorphosis |
Monday, March 14, 2005
داوينچی
بالاخره کتاب "کد داوينچی" تمام شد. با خوندن اين کتاب من نشان دادم که می تونم يک شهروند Stereo Type نمونه باشم. حالا که اينجا خوندن بامداد "های" خمار از مد افتاده، خوب منم مثل يک شهروند خوب می رم و هر چی که تو ويترين کتابفروشی بود و برچسب "پرفروش" خورده را می خونم. باشه، باشه، می دونم اسم اينجا "The Metamorphosis" هست؛ منم اگر کسی ازم پرسيد چه کتابی می خونی، بادی به غبغب می ندازم و می گم از مسخ کافکا و تهوع سارتر و دميان هرمان هسه خوشم می آد. کوندرا را دوست دارم ولی حرصم را در می آره. حتی تو Orkut خودم را عضو گروههای اين شاهزاده ها کردم. تو کتابخونه خونمم از هر کدومشون يکی دو تا کتاب دارم ولی زير تختم هميشه يکی دو تا قصه دارم که شبها من را از روی مبل جلو تلويزيون بلند می کنه و می بره تو رختخواب. ... کد داوينچی بدک نيست، مخصوصا که فيلمشم قراره به زودی ساخته بشه. ظاهرا آقای تام هنکس هنرپيشه اصليش خواهد بود. چيزی که تو اين کتاب من را حرص می داد اين بود که در اوج پليس بازی و تعقيب و گريز، قاتل و فاميلهای مقتول با خونسردی می نشينند و تاريخ می بافند. البته ناگفته نماند که آقای دن بران اينجوری خورده حسابش با مذهبيون متعصب را تسويه کرده، و ما را هم مجبور می کنه ويرايش نيمه تاريخی ايشون را از مسيحيت و مسيح بخوانيم. 4:01 PM ........................................................................................
Comments:
Post a Comment
|