The Metamorphosis |
Monday, May 17, 2004
روز خوب
"For me the world is wierd because it is stupendous, awesome, mysterious, unfathomable; my interest has been to convince you that you must assume responsibility for being here, in this marvelous world, in this marvelous desert, in this marvelous time. I wanted to convince you that you must learn to make every act count, since you are going to be here for only a short while; in fact, too short for witnessing all the marvels of it." این متن رو تو صفحه اولش نوشته. روی جلدشم عکس منه با خودش که داریم میریم پیاده روی. من دارم واسه خودم حرف می زنم اونم داره واسه خودش حرص می خوره. ... بعد از چهار روز مسافرت طولانی به گذشته و آینده صبح امروز زنده تر از همیشه رفتم سرکار؛ بازگشت به دنیای واقعی. همیشه وقتی حالم خیلی خوبه یک چیز بهتر یک جایی انتظارمو می کشه. یک روز یک تلفنه، یک روز یک اضافه حقوقه، یک روز یک دونه موزه، یک روزم یک روز خوبه! هیچوقت هم منتظرش نمی مونم چون همیشه مطمئنم که میاد فقط کافیه که حالم خوب باشه. ... پشت کامپیوترم که نشستم دیدم یک بسته رو میزمه. یک نگاهی بهش کردم یک پوزخندی به سیستم بازاریابی شرکتهای امریکایی زدم و گذاشتمش یک گوشه. اول از همه رفتم سراغ ایمیل. یک تلمبار از ایمیلهای هفته گذشته. دو سه تا شو خوندم دوباره چشمم به بسته افتاد، شکل و شمایلش با این کالاهای تبلیغاتی معمولی فرق می کرد. به خودم گفتم یکی فکر کرده علی آبادم شهره. بازش کردم. یک کتابه. چه عجب این دفعه تی شرت یا کلاه نیست. کتابه عجیب غریبه. روی جلدش به جای آی سی و ترانزیستو و فلوچارت عکس یک پرنده ای شکل عقابه که داره پرواز می کنه. عجب! ضربان قلبم تندتر شد، یک خورده هم رنگم سرخ. زندگی همیشه لحظه های خوشگل داره. حدس زدم از کجا اومده، ولی بعضی وقتها دنبال بهانه می گردی که باور نکنی. دنبال اسمی، آدرسی، نشونه ای گشتم. یک گوشه ای تو رسیدش اسمش بود. حالا دیگه مجبورم باور کنم:) خیلی خیلی ممنون. هدیه هاتم مثل خودت خوشگلند و غیر قابل پیش بینی! 10:36 PM ........................................................................................
Comments:
Post a Comment
|