The Metamorphosis


Tuesday, May 25, 2004

بالانس

دو سه روز اخير متوجه شدم که من هنوز بحث کردن رو ياد نگرفته ام. تو هر بحثی، حتی با آدمهایی که خيلی دوسشون دارم، ده دقيقه کافيه که بالنسم رو از دست بدم. دليلش رو هم خوب خوب می دونم. واسه اينکه فکر می کنم که من درست می گم و طرف مقابل اشتباه می کنه! خيلی احمقانه هست، مگه نه! حتی بعضی وقتها که می فهمم اشتباه از من بوده اصلا مگه از رو می رم، موضوع رو می پيچونم، اينور و اونورش می کنم، تا بالاخره بحث يک جورايی تموم شه. اين ديگه خيلی بچگانه است، نه؟ از همه جالبتر اينکه بغضی وقتها که ديگه خودم به خرِيت خودم اعتراف می کنم و از سر تواضع!! حق رو به طرف مقابل می دم، انگار که چه شاهکاری کردم. اين ديگه نوبره به خدا!
...
اومدم همه دانشی رو که از اين دو سه تا کلاس آدم شدن ياد گرفتم جمع و جور کردم ببِينم هيچ جوری اين مساله رو می تونم واسه خودم حل کنم. آخه اينجوری که نمی شه، چه آخرش حق با تو باشه چه با اون حرص دوتاتون در می آد. يادم اومد که اون آقا باحاله که استادم بود می گفت: راست و غلط، خوب و بد، بايد و نبايد، ارزش و غير ارزش، همه تو دنيای واقعی (Reality) معنی داره، دنيای واقعی هم نسبيه. اون چيزی که واسه يک سری از آدمها خوبه، ممکنه واسه گروه ديگه بد تلقی بشه. و اون چيزی رو که يکی ارزش می دونه يکی ديگه ممکنه غير ارزش بدونه. (اگر وقت کرديد فيلم
The GODS MUST BE CRAZY رو ببينيد يک جورايی اين دنيای واقعی رو مسخره کرده، خيلی باحاله)
...
حالا من اگر بالانسم رو تو یک بحث از دست میدم،
پس فکر می کنم که من درست می گم و طرف مقابلم اشتباه می کنه،
پس دارم گفته های اونو با دنیای واقعی ذهن خودم ارزیابی می کنم،
پس دارم اشتباه می کنم.
...
یه قول آقا استاد باحالم دو سه تا نکته را باید تو برخوردامون رعایت کنیم؛ یکی اینکه هیچ چیزی در مورد طرف مقابلمون اشتباه نیست. به قول اون هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت دیگری رو گناهکار ندونین. دوم اینکه همیشه صد در صد مسوولیت کارهامون رو قبول کنیم، منتظر نشیم ببینیم چقدر می گیریم بعد محاسبه کنیم که چقدر پس بدیم که همه چیز مساوی بشه. و از همه مهمتر داستان سرایی نکنیم. اگر کسی کاری کرد یا چیزی گفت هیچ منظوری نداره؛ اون چیزی که ما فکر می کنیم که منظور اونه، در حقیقت قصه ماست.
اگر این دو سه تا چیز رو تو کله ام نگه دارم دیگه بالانس معنی نداره. می تونم همیشه در کنار اونایی که دوسشون دارم باشم و از حضورشون لذت ببرم بدون اینکه کسی رو ناراحت کنم یا از دستشون ناراحت بشم.
...
هر از گاهی بد نیست سرمون رو از توی این دنیای واقعی که خودمون واسه خودمون درست کردیم و الان با کمال افتخار توش اسیریم در آریم ببینیم کجاییییییییییییییییییم!



|

........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home