The Metamorphosis |
Monday, December 20, 2004
بيمه
ته ساله، حوصله کار کردن ندارم. يادم اومد که امسال از بيمه دندانپزشکيم استفاده نکردم. گفتم می رم يک سر دکتر هم هوايی می خورم هم از اين بيمه يک استفاده ای می کنم. خلاصه، جناب دکتر 800 دلار گوش بيمه را بريد، 300 دلار گوش منو. حالا من نمی دونم 800 دلار سود کردم يا 300 دلار ضرر. ... جالبه، هزينه روت کانال اينجا حدود 1100 دلاره. دکتر ايرونيه، مريضم که ايرونيه، وسايل کارم که همه چينی و کره ای هستند که تو ايرانم همينه. صدای وز وز مته هم که همونه. نمی دونم روت کانال تو ايران چنده، حالا فرض کنيم اگر 200 دلار باشه پس اين 900 دلار اضافه کجا می ره. هر چی فکر کردم و اينور و اونور را نگاه کردم، به جز خانم دستيار مو بلوند چشم آبی که کمکت می کنه دهنت را باز نگه داری و متخصص ساکشنه (منظورم همين لوله ايه که آب دهن را می کشه) هيچ تفاوت ديگه ای نديدم. يعنی همه اين تفاوت واسه اونه؟؟؟ 5:28 PM ........................................................................................ Tuesday, December 14, 2004
closer
بالاخره يک هفته طول کشيد تا فهميدم که از Closer خوشم اومده. گرچه در ظاهر همش بحث و دعوا سر سکس و خيانت و اين حرفهاست ولی نوع کاراکترها واسه من خيلی جالبتر اومد. آنا (Julia Roberts) يک آدم حرفه ای و مستقله که واسش کارش و حرفه اش اولويت اول را داره. رابطه، عشق و اينجور حرفها کشکه. اگر يک رابطه بی دردسر داشت، که چه بهتر وگرنه تو يخچالش دو سه تا ... داره که کارش را راه می ندازه. رابطش تا وقتی واسش ارزش داره که کس ديگری سر راهش سبز نشه. آقای دکتر بعد از آنا مزخرفترين شخصيت است. آقای دکتر همه چيز را می خره و هميشه بايد برنده باشه. واسش عشق و رابطه مثل کت و شلوار خريدنيند. دکتر و آنا شخصيتهای مکمل همند. وقتی هم به هم می رسند، کونشون را می کنن به هم و می خوابند. تا يکيشون يک جای ديگه درزی را وا بده. و البته هميشه خوشبختند. دن (Jude Law) را کاريش نمی شه کرد. همينه که هست. جذابه، باحاله، خوش مشربه، همنشينی باهاش کيف داره، حتی آدم محافظه کار و فرصت طلبی مثل آنا هم بدش نمی آد که امتحانش کنه؟ اين جور آدمها هميشه تو کلشون چيزهای گنده گنده می گذره ولی آخرش آگهی تسليت می نويسن يا دستفروشی می کنن. وقتی هستن عاشقهای خوبين ولی وقتی از در خونه رفتن بيرون معلوم نيست برمی گردن يا نه؟ و اما آليس، اون حداقل اين جسارت و بزرگی را داره که وقتی عاشقه، معامله نکنه، منتظر نباشه تا بگيره بعد بذاره تو ترازو و ببينه چقدر می شه تا پس بده.اهل انتقام نيست. تو حال زندگی می کنه و متاسفانه بيشتر وقتها آينده و حتی حال را می بازه. حتی تو فيلم بايد ستريپر باشه تا مبادا خيلی گنده شه. به قول آليس : "Lying is the most fun a girl can have without taking her clothes off... but it's more fun if you do." دو سه تا نکته: - آقای Mike Nikols سی و هشت سال پيش فيلم Graduate را ساخته. پس با نگاه اول درست نيست که بگيم اخ بد بود. - خيلی از اين نتيجه گيريها از يک مکالمه طولانی و مبهم و نامعين در اومده. - اينم گوش کنيد - لطفا به خودتون نگيرين 6:04 PM ........................................................................................ Thursday, December 09, 2004
روزهای معمولی
شما جزء کدام گروهيد، اونهايی که موقع پوشيدن کفشتون بندش را باز می کنيد يا اونهايی که موقع در آوردنش؟ 11:21 AM ........................................................................................ Tuesday, December 07, 2004
Urban Legends
می گن يک سری آدم دنبال ملا نصرالدين راه افتاده بودند و مسخرش می کردند. جناب ملا واسه اينکه از شرشون آزاد شه، بهشون می گه فلان جا آش نذری می دن. آدمها هم ملا را ول می کنند و می رند دنبال آش نذری. بعد از مدتی ملا به خودش می گه نکنه اونجا واقعا آش نذری می دن. و می ره دنبال آش ... ماجرای 21 گرم پست قبلی منم شده بود مثل آش نذری ملا. ته ذهنم داشتم به روش اندازه گيری وزن و چگونگی محاسبه اون در لحظه مرگ فکر می کردم که اينترنت به دادم رسيد. ماجرای 21 گرم، و خيلی ماجراهای مشابه را اصطلاحا Urban Legends می گن. خبرهايی که معمولا دسته اول نيستند، منشا خبر مشخص نيست ولی يک جورايی جالبند، اثبات يا نفی اونها خيلی ساده نيست و ... معمولا مدت زيادی بين مردم وجود داشتن. ماجرای امامزاده هايی که گوشه و اطراف مملکتمون سبز می شدند می تونه يک جورايی از اين گروه اخبار باشه. اين لينک 25 تا از مشهورترين Urban Legends هفته پيش است. حداقل سه چهار تا شو از طريق Email گرفتيد، مگه نه؟ 10:14 AM ........................................................................................ Friday, December 03, 2004
21 گرم
می گن وقتی آدم می ميره درست در لحظه مردن 21 گرم از وزنش کم می شه. يعنی تمام وزن زندگی فقط 21 گرم هست. تمام عشق، تمام نفرت، تمام خوبی، تمام بدی همش روی هم می شه 21 گرم. بيچاره اين نکير و منکر چه ترازوهای دقيقی بايد داشته باشند. هم 21 گرم را ببينيد هم RAY را، هر دوتاشون خيلی باحالن. جفتشون می گن چقدر زندگی بی ارزشه و چقدر لازم و لذت بخشه که آدم ارزشش را بدونه. 7:04 PM ........................................................................................ Wednesday, December 01, 2004
من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از اين بيخبری رنج مبر هيچ مگو دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو گفتم ای عشق من از چيز دگر ميترسم گفت آن چيز دگر نيست دگر هيچ مگو من بگوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که بسر هيج مگو گفتم اين روی فرشته است عجب يا بشرست گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگو گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد گفت می باش چنين زير و زبر هيچ مگو ای نشسته تو درين خانه پر نقش و خيال خيز ازين خانه برون رخت ببر هيچ مگو -مولانا 11:12 AM ........................................................................................
|