The Metamorphosis


Thursday, September 30, 2004

ساعت

يکی از روتينهای اين روزهای من ساعتم هست. صبح که کارام رو کردم و می خوام از خونه بزنم بيرون، احساس می کنم مچم سبکه، خوب ساعتم را چرا نبستم؟ ميرم دم سينک دستشويی، نيست! دم پيانو، نيست! ديگه چه کارهايی با دست سر و کار داره؟ آهان، دم ظرفشويی، نيست؟ بی خيال، سوار ماشين می شم ميرم شرکت. تو شرکت که رسيدم می رم دم ميز پينگ پنگ، آهان پيداش کردم يا به قول اينجاييها، در يو گو!
...
امروز برای من روز جهانی مربی يا کوچينگ هست. صبح کله سحر رفتم پيش اوليش گفت: اونجوری نه اينجوری؟ دمدمای ظهر رفتم پيش دوميش گفت: همينجوری خوبه، ادامش بده. دم غروب هم سوميش قراره بهم زنگ بزنه بگه: اينجوری فکر کن نه اونجوری؟
راستی يکی ديگه هم دارم که ديشب اومد پيشم، و هی گفت: بشمار. از بس به خودم گفتم کله شقم، حالا واسه هر کاری بايد با يکی صلاح و مشورت کنم حتی واسه کارهای ...؟ حداقل تو اين زمينه خارجيم:)



|

........................................................................................

Tuesday, September 28, 2004

من آن خاکستر سردم که در من
شعله همه عصيان هاست

من آن دريای آرامم که در من
فرياد همه طوفان هاست

من آن سرداب تاريکم که در من
آتش همه ايمان هاست

- شاملو

من تا کی می خوام همه حق ها را به خودم بدم و همه را چپ و راست محکوم و مسخره کنم؟ فعلا که حق با منه و من درست می گم :) ولی مطمئن باش که اگر اينجوری نبود بازم حق با من بود.



|

........................................................................................

Friday, September 24, 2004

مارلون براندو

اين آقای مسئول خريد شرکت ما، ايندفعه از اين قالبهای خرکی کره از کاسکو خريده. صبحها در مراسم صبحانه شرکت، با ديدن کره، ما همگی يک فاتحه نثار روان شاد مرحوم مارلون براندو می کنيم.
اگه يک روز من دلم واسه اين شرکت تنگ بشه به خاطر صبحانه ها، ناهارها، چايی و قهوه ها، پينگ پنگ ها، Happy Hour ها، باربی کيوها و البته Frame Buffer و IQ-Buffer هايی هست که تک تک لحظه های دو سه سال اخير من را پر کرده اند.
اگه دو سه سال ديگه گوشی موبايل ... خريديد و بعضی وقتها قاطی می کرد، فحش نديد احتمالا تقصير پينگ پنگ بوده.
...
بعضی وقتها با يک کار کوچک می شه يک حس خوب گرفت، مثل وقتی که حس بدی که نسبت به يک نفر داريم را به حس خوب تبديل می کنيم. زور داره ولی سخت نيست، نتيجشم خوبه:)





|

........................................................................................

Thursday, September 23, 2004

فالگير


Quickie:
You may have to compromise to achieve a balance. What are you willing to give up?

Overview:
Be on guard for unexpected company, and be sure your nest is properly straightened up for them. You'll be tickled to answer the door, though. This surprise visit couldn't be any more surprising -- or more pleasing.



امروز رفتم آقای ياهو فال من رو گرفت. حالا بايد يک چيزی رو ول کنم، خونم رو تميز کنم، و بشينم تا سورپريز بياد؟




|

........................................................................................

Wednesday, September 22, 2004

سيک

می گن سيکها تو عمامشون مو دارند. ماجرا از اين قراره که سيکها موهاشون رو هيچ وقت کوتاه نمی کنن. دليل تاريخيشم مربوط به زمان حمله مسلمانهاست. سيکها جنگنده های دلاوری بودند و واسه اينکه شناخته بشن موهاشون رو کوتاه نمی کردند.
حالا چی شد من ياد سيکها افتادم. آهان، چند روزيه که ما پسرهای لاگونا، تصميم گرفتيم که ريش بزی بذاريم. ولی هر صبح وسطهای ريش زدنم يک دفعه می گم فاک، دوباره يادم رفت. امان از دست اين حواس پرتی. اشکال نداره، من که عقب نشينی نمی کنم حالا چه با علامت، چه بی علامت.
...
آقای پاور، روابط عمومی سابق، ديشب عدد اعلام نکرد من مجبور شدم بمونم تو خونه حوصلم سر رفت. البته يک کم کارام رو هم کردم.
...
و خدمتتون عرض کنم که من دوباره جای سفت شاشيدم، من چرا همش چيزها رو قاطی می کنم؟



|

........................................................................................

Tuesday, September 21, 2004

If I don't manage to fly, someone else will. The spirit wants only that there be flying. As for who happens to do it, in that he has only a passing interest.

- Rainer Maria Rilke

هر چی می خوام اين باسن مبارک را بذارم روی اين صندلی و دو دقيقه به مشغولياتم برسم، نمی شه. هی اين آقای روابط عمومی زنگ می زنه و عدد اعلام می کنه! عدده بهانه است، خيلی وقتهاست که ازش بريدم ولی بهانه خوبيه. هميشه می شه توجيهش کرد. خدايا عذاب نه ولی برفی، بارونی، نعمتی، چيزی بفرست من بشينم کنج خونه شايد کارامو کردم



|

........................................................................................

Thursday, September 16, 2004

آدور

هر خاری که از دست يا پام در می آورم، يک غر می زنم که خدايا نمی شد کاکتوس را کم خارتر می آفريدی. ديشب رفتيم بيرون و شيره کاکتوس را نوشيديم. لامصب دوای هر دردی را با خود درد می فرسته، کافيه چشت را باز کنی؛ شکرت.



|

........................................................................................

Wednesday, September 15, 2004

پرده اول:
بعد از واليبال بايد رفت بار، حتی اگه دو جا مهمون باشی. وقتی دو جا مهمونی فقط يکيشو می تونی بری، اون يکی هم از دستت ناراحت می شه، خوب کاريش نمی شه کرد. بعدا از دلش در می آری يا يک جا حالتو می گيره. مهم نيست، اينها هزينه دوست خوب داشتنه.

پرده دوم:
اگر حرف نزنی و مظلوم يک گوشه بشينی می ترکی، بعدش هم فراموش می شی، اگه حرف بزنی از هر هفت هشت تا حرفی که می زنی يکيش به يکی بر می خوره. کاريش نمی شه کرد. بعد از دلش در می آری يا يک جا حالتو می گيره. مهم نيست، اينها هزينه معاشرت کردنه.

پرده سوم:
اگه راست و پوست کنده باهاش حرف بزنی می گه خری و نمی دونی که خری، اگه حرف نزنی می گه عجب خری بود. فرصتی نيست می خواد حالتو بگيره. اينها هزينه شناخت آدمهاست.

پرده چهارم:
اگه واسش کادو ببری ميگه کی به شما گفته تولدمه، تولدم امروز نيست. اگه کادو نبری می گه پس کادوی تو کو. هميشه حرفی واسه گفتن هست. اينها هزينه رفت و آمد با ...نی ست.

پرده آخر:
اگه صبح يکشنبه تا لنگه ظهر بخوابی، به خودت فحش می دی که وقتم را هدر دادم، اگه اول صبح پاشی بری دوچرخه سواری، می ری تو يک کاکتوس و از اورژانس سر در می آری. اينها هزينه درگيريهای درونيست.

پرده 5 + 2:
...

....



|

........................................................................................

Thursday, September 09, 2004

گوک

وقتی يک چيزی تو کله ام هست و بهش فکر می کنم ديگه اگر خودم را هم بکشم نمی تونم برم سراغ چيزهای ديگه. اين لندمارکيها هميشه می گن که تو در صورتی می تونی در مورد يک موضوع يا يک کار يا هر چيزی موفق و راضی باشی که با موضوعهای مشابه و مرتبط با اون کامل شده باشی. يعنی يک جورايی تکليفت را باهاشون مشخص کرده باشی، حرفات را زده باشی و ...
حالا اگر مثل من از لندمارک بدتون می آد اشکال نداره. برين فيلم Garden State را ببينيد يا What the Bleep. همشون می گن که تا مشق قبلی را نياری، سر مشق جديد نمی تونی بگيری.
حالا چی شده که من دارم اين هور و ماهورها را می گم. آهان، ظهری بعد از ناهار يکی از دوستهای گلم زنگ زد که يک چرندی بنويس. راستش خيلی وقته که می خوام بنويسم، ولی اگه اون چيزی که اين روزها ذهنم را مشغول کرده بنويسم، بايد فاتحه خودم را بخونم! منم، ت*مش را ندارم.
هی شما دو تا هم نياييد واسه خودتون کامنت بذاريد که بايد واسه خودت بنويسی وگرنه ب*اش توش و از اين حرفها، که دلم می خواد اينجوری بنويسم...
...
يک کم هم از زوزمره بگم که عاشقشم. آخر هفته پيش همش رفتيم دريا. دو شماره تنم (به فارسی چی می شه، تيره گی!) رفته بالا. کلی هم ورزش کردم و عرق خوردم از هم در. ديشب فيلم The Corporation را ديدم، بد نبود ولی مدل من نيست. همه حرفاش قبول ولی دغدغه من نيست. امشب فکر کنم بريم بيرون، با گروه زيرزمينی. پسر دخترهای ايرونی خيلی تکراری و خسته کننده شدن. امروز ميرم يک نفسی تازه کنم. آخه چقدر بشينيم شاهکارهای آقای ... را مسخره کنيم. فردا شب واليبال دم ساحل. پس فردا هم تولد ايرونی. من کی می خوام اين درسم را تموم کنم! اين هفته که قطعا نه!





|

........................................................................................

Thursday, September 02, 2004

کرم

کرمم گرفته اينجا يک چيزی بنويسم ولی چون به شدت در خودسانسوری به سر می برم نمی شه. من از فاصله دور، حتی يک کم هم نزديک به نظر می رسه که هيچ موضوعی واسم مهم نيست، جدی نيست و همه چيز را سرسری می گيرم. ولی از يک کم نزديکتر ديگه اين خبرها نيست. بگذريم...
...
امروز رفتيم ناهار ايرونی با آدمهای ايرونی مدرسه ارواين. خوب بود، جای شما خالی. هر چی بيشتر غر به اين جماعت ايرونی می زنم، بيشتر باهاشون می پرم و بيشتر ازشون خوشم می آد و در نتيجه بيشتر غر می زنم و بچرخ تا بچرخيم.
...
امشب قضيه متفاوته، همون خارجی ها که اومده بودن طرح من را بدزدند، دوباره اومدند. منم چون دوست و دشمن و دزد واسم فرق زيادی نمی کنه امشب می خوام باهاشون برم بيرون. يکيشون فرانسويه و اون يکيشون اسکاتلندی. ميريم بيرون حالا شايد يک چيزهای مشترکی داشتيم.
...
واسه آخر هفته دراز هم هيچ برنامه ای نريختم، آخه حوصله وگاس و سانفرانسيسکو را ندارم. شايد مهمون داشته باشم، در هر حال همين دور و برم.
...



|

........................................................................................

Home